۱۳۹۱/۳/۲۵

از پل خشک تا پونه (5)


کدام یکی؟
اگر از دروازه جنوبی وارد دانشگاه کابل شویم تالار کانفرانس های دانشگاه کابل در ساختمان ریاست دانشگاه، نا رسیده به دانشکده حقوق و ژورنالیزم قرار دارد. بعد از چند لحظه انتظار رئیس دانشگاه کابل آقای حمید الله امین همراه با معاون شان وارد شدند. با صدای بلند و رئیسانه حرف می زدند. گذشته از دیگر مسائلی که مطرح کردند یکی از جملات ایشان برای من قابل تامل بود: " دانشگاه کابل بزرگترین مرکز علمی درسطح کشور است و شما افتخار تحصیل در آن را دارید". این یک واقعیت است که دانشگاه کابل بزرگتری مرکز علمی (دولتی) کشور است. اما تا آن زمان به آن فکر نکرده بودم. بزرگترین مرکز علمی کشور حتا انتشارات ی برای نشر کتب درسی خود ندارد. در دانشکده اقتصاد استادان ما به ما "فوتوکاپی سید حسیب الله " را آدرس می دادند تا چپتر هایشان را از آنجا بخریم. حتا فاقد نشریه ئی  مستقل که داشته ها  و کارهای آن دانشگاه را و اندیشه های اساتید و محصلین این مرکز را منعکس کند است. این دانشگاه که بزرگ ترین مرکز علمی در سطح کشور است، در چنین حالت رقت باری پیش می رود؛ وا به حال پایین ترهایش. تحصیلات و به خصوص تحصیلات عالی یک کشور ضامن چگونگی وضع نسل های بعدی آن کشور و روی هم رفته بیمه نجات یک کشور در رقابت های اقتصادی و سیاسی جهان امروز است؛ موضوعی که باید در اولویت کاری یک دولت-ملت باشد.
حدود 400 نفر از دانشگاه های مختلف کشور- کسانی که بلند ترین نمرات مرکزو ولایات را در امتحان کانکور گرفته بودند- قرار بود با هزینه دولت افغانستان به یکی از کشور های ترکیه یا هند برای تحصیل فرستاده شود تا به گفته آنان در برگشت در وزارت خانه های کشور ایفای وظیفه کنند. برای ما دو روز مهلت دادند تا تصمیم بگیریم بر اینکه می رویم یا خیر. من در هردو بورسیه کاندید بودم؛ یکی هند ( از طرف دولت هند) و دیگری از سوی دولت افغانستان که ممکن بود در هند یا در ترکیه باشد. باید یکی را انتخاب می کردم. مشکل بود انتخاب کرد.با پدر و مادرم مشورت کردم  آنها به خودم وا گذاشتند. رفتم با بعضی از استادان خود مشورت کردم و بلاخره به این نتیجه رسیدم که بهتر است بورسیه رقابتی را ( که از طرف دولت هند بود) گزینش کنم. با وجودیکه می توانستم برای هردو جواب مثبت بدهم و در اخیر یکی را استفاده کنم اما ریسک وجود داشت که ممکن بود از هردو بمانم. در بورسیه دولتی "نرفتن" را امضا کردم و منتظر منظوری از هندوستان ماندم.
بعد از اینکه منظوری آمد و در رشته که دوست داشتم منظور شدم، طی مراحل اسناد ها شروع شد. آه از آن جنجال هایش. هم در افغانستان هم در هند. کسی که می خواهد در بورسیه های گروپی شرکت کند باید اول یاد بگیرد که حوصله کند. جنجال و کاغذ و اسناد بازی بیش از حد، دم را به دماغ می رساند. البته آن رسمیات از ضروریات است، اما می شود با استفاده از روش های جدیدتر، ساده تر بسازند. راستش، تا وقتی در هواپیما وارد نشده بودم  باور نمی کردم از کابل خارج شوم. بیم گم شدن ( یا بهتر بگویم گم انداختن) اسنادها توسط مسئولین، و ترس های دیگر این حس را باعث می شد. به نحوی بهتر است باور کنیم درافغانستان امروز برخلاف بسیاری از تصورات و خیالات منفی (تا حدی به جا) که ما داریم درخیلی جاها می توان عاری از تبعیض هم راه رفت – البته به این معنا نیست که تبعیض کم شده-  بلکه در بسیاری از حالات ما خود در ذهن خود مسایلی چون تبعیض و تعصبات را می پرورانیم و ناخود آگاه جلو تلاش و ترقی حتمی خود را می گیریم. بهتر است فکر کنیم تعصبات تقلیل یافته و می توان آن را حل کرد، یا می توانیم علی الرغم هرچه هست به آنچه می خواهیم و حق ماست برسیم، تا برسیم. ( ادامه دارد...)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر