۱۳۹۲/۱۰/۲۴

شهر شعار ها...


# مطئنم هنوز هم در بسیاری از کوچه و پس کوچه های کابل یک یا چند تا انجمن و نهاد و بنیاد و سازمان و شورا و حزب و... را بتوان یافت. بعضی های این گروه ها و نهاد ها دفتر و محل دارند و بعضی های شان حلقه های سرگردان اند که حتا بودجه کرایه یک دفتر برای گرد هم آوردن اعضای شان را هم ندارند. اکثرا جوانان این سازمان های بَه نام  را تشکیل می دهند و با همه انگیزه و عطش ی که دارند دو کار بیشتر در چوکات آن انجام نمی دهند. اول یک مجموعه برای درد دل کردن می سازند که هر وقت و نا وقت جلسه می گیرند و با هم از مشکلات اجتماعی فقط سخن می کنند و این را ملامت می کنند و آن را با کلمات آتشین می کوبند و ناله می کنند و غیبت می گویند. دوم, خیال پردازی تمرین می کنند. در حالیکه همه روز ها هر کدام مصروف کار های شخصی خود اند در روز های جلسه آسمان ها را به تیر می بندند و جامعه را می سازند و فرهنگ را رشد می دهند و مشکلات اجتماعی را حل می کنند؛ در حالیکه برای رسیدن به این رویا ها به غیر از ابراز احساسات و خیالات, برنامه و کار عملی و بنیادی - بدلیل نبود پشتوانه مالی و ابتکار در عمل – به ندرت قابل مشاهد است.

# زمانی که انتخابات ریاست جمهوری یا شورا ها نزدیک می شود تعداد این سازمان ها به حد اعظم می رسند و بعد از انتخابات بیشتر شان پراکنده و فراموش می شوند که معلوم است برای تبلیغات انتخاباتی یا بدست اوردن چند افغانی از فلان نامزد انتخابات تشکیل شده و سپس با همه شعار های اجتماعی و فرهنگی و ... شان ناپدید می شوند. البته این سازمان ها تا حدی مفید هم اند. اینکه جوانان سخن گفتن را تمرین می کنند و رویا های شان را با هم شریک می کنند و حس یک بودن در گروه را می آموزند و هویت گروهی را می پذیرند و قانون می سازند از فایده های این سازمان ها و انجمن ها اند, اما...

#  به رغم فایده های این سازمان ها, اما هزینه فرصت این روند انجمن سازی و و نهاد بازی های بی اثر برای جامعه فقیر ما که سخت نیازمند استفاده اعضمی از منابع بشری خویش است بسیار زیاد است. سال هاست شعار های خالی زندگی اجتماعی ما را رقم زده. برای شعار جنگیدیم و برای شعار مُردیم و با چند شعار دیگر زندگی می کنیم. اما با شعار نمی توانیم عملا زندگی آسوده و جامعه سالم بسازیم, نمی توانیم این گونه رشد حقیقی کنیم. هزینه فرصت آن یعنی به جای به مصرف رساندن منابع مهمی چون نیروی جوان و وقت پر ارزش این قشر در انجمن بازی و سازمان سازی های بی برنامه و به نام, فرهنگ ابتکار و فکر اقتصادی را رونق دارد. ذهن ها را باید برای تولید و ابتکار علمی و اقتصادی به کار انداخت. ملتی که از خرد تا کلان همه با شکم گرسنه سیاست مداری کنند, زوال و بیچارگی هرگز از زندگی اجتماعی شان دور نخواهد شد. برای بلند بردن سطح زندگی مردم یک کشور فعالیت و ابتکار در عرصه تولید و ایجاد کار, مهم ترین راه است. بیشتر جوانان ما از فقر اجتماعی در جلسات روز جمعه خویش می نالند و بی سوادی را با جیب خالی و خیالات تهی از برنامه عملی, می خواهند از بین ببرند. همه نیرو و زمان ما در نالیدن یا شعار های بی بنیاد و بدون توان در کنش, مصرف می شود  در حالیکه این منابع بشری اگر برای تولید و تشبث به کار انداخته شود و ابتکار عملی در اولویت باشد نه لاف ها و خیالات احساساتی, تا ده سال بعد شهر چهره دیگر به خود خواهد گرفت.

# آنچه باید در اولویت قرار داده شود تشبث و کار آفرینی, خلاقیت و ابتکار در عرصه های علمی و تولید اقتصادی است. برای کاستن فقر و بیکاری درمان اصلی فکر اقتصادی و تجارتی است. منابع و سرمایه های بسیاری از خانواده ها در کنج خانه ها بی استفاده مانده درحالیکه بیکاری و فقر مهم ترین مشکل مردم ماست. فقر و بیکاری ریشه در نحوه تفکر ما در مسائل اقتصادی و اجتماعی و اولیت بندی های فردی ما دارد و خود ریشه همه مشکلات و عقب افتادگی ماست. اگر کسی اراده تغیر دارد لاف زدن و خیال بافتن و نالیدن راه حل نیست. اگر برای بهبود زندگی خود و مردم حس و دغدغه ئی دارد با فقر بجنگد, منابع انسانی و سرمایه های استفاده نشده جامعه را به کار اندازد, خانواده ئی را با منبع درامدی امید و خوشی بخشد. شعار سرایی و عمومی گویی جایی نمی برد از احوال آن طفل سرما زده بی هیزم در زمستان افغانستان باید خبر شد که پولی برای تکه نانی هم ندارد. او ها با صد تا انجمن و نهاد سیر نمی شود و نجات نمی یابد بلکه با شغل پدر می تواند امید و آینده داشته باشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر